پیرمرد ودختر...
|
|
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگیرمرد از دختر پرسید :
غمگینی؟نه
مطمئنی ؟نه
- چرا گریه می کنی ؟
- دوستام منو دوست ندارن .
چرا ؟چون قشنگ نیستم
قبلا اینو به تو گفتن ؟نه -
ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم...
- راست می گی ؟
- از ته قلبم ....آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!
.jpg)
...
|
شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, |
|
|
|
(وصیت نامه عشق)
|
|
در روزی بارانی مرا دفن کنید تاآتش قلبم خاموش گردد .مرا درطابوتی بگذارید از چوب تابدانندعشق من مانند چوب خاکستر شد.دستهایم را بر روی سینه ام قراربدهید تا بدانند همیشه
دوست داشتم کسی را در آغوش بگیرم.چشمهایم را باز بگذارید تا بدانندهمیشه چشم انتظار بودم.صورتم را به غروب افتاب گذارید تا بدانند عشق من غروب کرده وزندگی من تمام شده.
مرا درافتاب بگذارید تا بدانند عشثقم شعله ور شده.............................
.jpg)
....
ادامه مطلب |
شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, |
|
|
|